مدل آموزش مهارت های مقابله شناختی سوء مصرف مواد مخدر

آموزش مهارت های مقابله در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﻮء ﻣﺼﺮف ﻣﻮاد مخدر برای جلوگیری از عود اعتیاد به مواد مخدر با اﻧﺠﺎم ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎی ﻣﺪاﺧﻠﻪای ﺟﻬﺖ ﭘیﺸﮕیﺮی از ﺳﻮء ﻣﺼﺮف ﻣﻮاد امری ضروری است که با وجود الگوهای مشخص، بنا به شرایط در هر فرد متفاوت است. این وظیفه حساس بر عهده روان پزشک و روان درمانگر می باشد.

این مدل برای مصرف کنندگان الکل طراحی شده است و توسط مونتی و همکاران (1989) ارائه شده است. مدل آموزش مهارت های مقابله شناختی بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی بندورا و الگوی مارلات و گوردون است.

مهارت های درون فردی، و بین فردی در مقابله با سوء مصرف مواد مخدر

بر اساس این مدل دو دسته مهارت ها درون فردی، و بین فردی آموزش داده می شوند. یادگیری مهارت های جدید به تقویت خود کارآمدی کمک می کنند که به پیشگیری از عود می انجامند. شناسایی و تغییر باورهای ناکارآمد نیز بخشی از فرآیند مداخله در این مدل است.

کارول این الگو را برای درمان سوء مصرف کوکائین به کار گرفت. راهنمای درمانی کارول نیز بر آموزش مهارت های درون فردی و بین فردی مبتنی است و بر سه مرحله از رفتار مقابله ای: شناسایی، اجتناب و مقابله تأکید دارد.

بر اساس این نوع مداخله، جلسات درمانی به سه شکل برگزار می شوند: جلسات مقدماتی درمان، درمان شناختی رفتاری و جلسات با افراد مهم و در نهایت ختم درمان.

مدل شناختی سوء مصرف مواد بک و همکاران

شناخت درمانی توسط بک (1976) مطرح شد. بک تأیید زیادی بر تفسیر فرد از رویدادها و تجارب داشت. از دیدگاه بک چگونگی تفسیر و ارزیابی فرد از تجارب و رویدادها تعیین‌کننده واکنش‌های فرد هستند. او شناخت را به سه دسته افکار خودآیند، باورهای واسطه ای و باورهای اصلی طبقه‌بندی کرد.

افکار خودآیند در لایه سطحی و باورهای بنیادین در لایه زیرین قرار می‌گیرند. از دیدگاه بک شناخت های ناکارآمد در سوق دادن فرد به سمت مواد مخدر نقش مهمی دارند. دو رویکرد عمده در درمان شناختی رفتاری اعتیاد بر پیشگیری از عود اعتیاد و افزایش انگیزه مبتنی هستند. اثربخشی درمان شناختی رفتاری در درمان اعتیاد در مطالعات بسیاری به اثبات رسیده است.

مدل آموزش مهارت های مقابله شناختی سوء مصرف مواد مخدر

اصول درمان شناختی رفتاری اعتیاد

بر اساس درمان شناختی رفتاری، اعتیاد یک رفتار آموخته شده است که می‌توان آن را تغییر داد. از دیدگاه بک و همکاران، هدف درمانی در این رویکرد مبتنی است بر: 1- تغییر رفتار ناکارآمد مصرف مواد مخدر که با تغییر شناخت های ناکارآمدی که باعث تداوم مصرف می‌شوند، امکان پذیر است.

2- تقویت باورهای مثبت نسبت به خود که (خودکارآمدی) نامیده می‌شود. این باورها به توانمندی فرد کمک می‌کنند و سبب می‌شود تا فرد بتواند در برابر وسوسه برای مصرف مواد مخدر مقاومت کند.

3- تقویت انگیزه برای تغییر از دیگر اهداف درمانی رویکرد شناختی رفتاری است. هدف اصلی رویکردهای رفتاری، تغییر رفتارهایی است که از طریق یادگیری شرطی مانند شرطی کلاسیک و کنش گر تقویت شده اند.

این رویکردها متنوع هستند اما مداخلاتی را در بر می‌گیرند که هدفشان خاموش سازی پاسخ هایی است که از طریق شرطی سازی کلاسیک و کنش گر به وجود آمده‌اند. رویارویی با نشانه ها و جلوگیری از پاسخ دو فن مبتنی بر شرطی سازی کلاسیک و مدیریت وابستگی و تقویت اجتماعی دو فن مبتنی بر شرطی سازی کنش گر در درمان اعتیاد محسوب می شوند.

افکار خودآیند در مقابله با سوء مصرف مواد مخدر

افکار خودآیند شناخت های سطحی و گذرا هستند که خود به خود به ذهن فرد می آیند اما بر حالت های خلق فرد تأثیر می گذارند.

باورهای واسطه‌ ای در مقابله با سوء مصرف مواد مخدر

باورهای واسطه ای باورهای پیش بینی هستند که جنبه مشروط دارند. آن ها از باورهای اصلی نشأت می گیرند و به مرور زمان تحت تأثیر تجارب فرد تقویت می شود. باورهای واسطه ای سه دسته باور را تشکیل می دهند: فرض ها یا جملات شرطی، قواعد، نگرش ها.

باورهای بنیادین اصلی در مقابله با سوء مصرف مواد مخدر

باورهایی هستند که تحت تأثیر تجارب دوران کودکی و در تعامل با والدین شکل می گیرند و بر شیوه زندگی، نحوه ادراک و نگاه فرد به خود دیگران و جهان تأثیر می گذارند. این باورها مربوط به خود و مربوط به دیگران و جهان هستند.

باورهای فرد درباره خود در مقابله با سوء مصرف مواد مخدر

باورهای فرد درباره خود به دو دسته باورهای مبتنی بر بی کفایتی و باورهای مبتنی بر دوست داشتنی نبودن طبقه‌بندی می‌شود. به نظر می‌رسد باورهای بی‌کفایتی که به نوعی مشابه خودکارآمدی ضعیف بندوراست در گرایش فرد به سمت مصرف مواد مخدر نقش دارند.