اشتغال زنان معتاد

افراد معتاد بخاطر وابستگی که به مصرف مواد مخدر دارند با مشکلات مختلفی دست و پنجه نرم می کنند. مشکلات اجتماعی، مشکلات مالی، مشکلات روانی و ...
یکی از مشکلات مهمی که برای افراد و بویژه زنان معتاد وجود دارد بحث اشتغال به کار آنهاست.

اشتغال به کار زنان معتاد محتاج تأمل ویژه است. این زنان چه در شکل مهاجر یا بومی جوامع میزبان به اشتغال درآمدزا وابسته اند و اعتیاد بهره وری شان را می کاهد و حداقل این است که با سرمایه گذاری تحصیلی بر تجهیز آنان جهت پرداختن به کار تخصصی و بازگرداندن سرمایه تخصصی یافته به ایشان نمی خواند.

مشکلات اعتیاد در زنان

اعتیاد این زنان دیرتر شناخته می شود؛ زیرا کمتر ظن می رود زنان شاغل معتاد باشند و سخت تر درمان می شود، زیرا امکانات مناسبی برای تغییر رفتار آنان در نظر گرفته نشده است.

مسائل جو مردانه فضای کار و مضاعف شدن فشارش بر خانه داری زنان و تک سرپرستی خانوارد روی اعتیاد زنان شاغل بی تأثیر نیست و نمی توان تمایل آنان به اختصاص بخشی از درآمدشان به اعتیاد را جهت کاستن از آلام مزبور را نادیده گرفت.

نه تنها وجود درآمد که ادای مردان را درآوردن یا همراهی با آنان جهت امکان حضور در جمع هایشان نیز به این امر یاری می رساند. ترک اعیاد در زنان بواسطه حفظ آبروی آنان و عدم اخراج از کار یا رفع سقف شیشه ای در محیط های کاری که ایشان را به نفع مردان کنار می زند یا ایجاد زمینه مشارکت فعال مدنی و حمایت های خاص از فرزندان شان در طول دوران بازپروری یا توجیه شرکای زندگی شان در کم نکردن از محبت شان در این دوران به ایشان، به ظرافت خاص نیازمند می افتد.

در غیر این صورت پارادایم مذکر احتمالاً از همه این عوامل منفی برای توجیه بداهت محل استقرار زنان در خانه و خانواده و بیمارگونگی اشتغال زنان سود می جویند و نیاز به حل روابط نابرابر ثروت و قدرت و منزلت و معرفت برای رفع اینان را به نفع خود مختومه اعلام می کند.

اعتیاد در زنان

نسبت وضعیتی زنان دارای اختلالات شرایط زیست جمعی نظیر روحیات سالم و بیمارگونه یا خصائص فیزیولوژیک متمایز با فقر و مسکنت و وبدمسکنی و بیکاری و همایندی این همه با اعتیادشان نیز لازم به تأمل است مثلاً اگر ریشه اضطراب آن ها در دوگانگی استانداردهای پارادایم مذکر راجع به اشتغال نهفته باشد که از یک سو ایشان را به ادامه تحصیلات عالیه سوق داده و از طرفی سهم برابری با مردان از بازار اشتغال در اختیارشان ننهاده، در این صورت معلوم است که هیچگونه درمان بالینی نمی تواند به جلب مسئولیت شان در خویشتنداری و یا ترک اعتیاد یاری رساند.

اعتیاد زنان در جامعه مردسالار

کلیه این موارد گوئی اعتیاد مرهمی است بر ناراحتی ناشی از احساس قربانی بودن در نظام مرد پدرسالار. در این موارد نیاز به درمان دوگانه شرایط روانی جسمی زنان معتاد با اوضاع عینی جامعه از حیث برقراری روابط هم برابر جنس جنسیتی به خوبی ملحوظ است و اساساً یکی بدون دیگری محال است یا راهبردی نمی نماید و حتی تشکیل گروه های خودیاری در میان معتادان هم چندان راه به جایی نمی برد.

هم از این رو است که «زیست شناسی جنسیت پایه می تواند برای تعیین چگونگی عملکرد بیماری های ذهنی و اعتیاد به نحو متمایزی در مورد زنان و مردان به کار گرفته شود»، زیرا شناخت اجتماعی جنسیت است که می تواند بستره کارکرد زیست شناسی ارگانیسم های رفتاری واقع شود و تأثیر فرهنگ مرد پدرسالار را بر آن سنجیدنی سازد.

در کل باورهای مختلفی در جامعه ما شکل گرفته که یک سری مسایل را برای زنان بدتر و غیرقابل قبول تر نشان می دهد، در صورتیکه اعتیاد و عوارض روحی و جسمی که بر فرد مصرف کننده می گذارد، خیلی به جنسیت مربوط نمی شود. البته لازم به ذکر است که این باورها در نسل جدید رو به تغییر هستند.