اضطراب

اضطراب
اضطراب پدیده ای محوری است که نظریات روان پزشکی زیادی حول آن شکل گرفته است. بنابراین اصطلاح «اضطراب» در نظریه ی روان پزشکی و نیز در تحقیقات متمرکز بر علوم اعصاب و مکاتب مختلف فکری تحت تأثیر اصول شناختی رفتاری نقش محوری دارد.

اختلال اضطراب یا دلشوره و تشویش یک نوع احساس هراس و نگرانی ناخوشایند است که بی دلیل به سراغ فرد می آید و باعث درماندگی و ایجاد مشکل در وی می گردد. اختلالات اضطرابی با عوارض زیادی همراهند و اغلب مزمن شده و نسبت به درمان مقاوم هستند. این اختلالات را می توان خانواده ای از اختلالات روانی مجزا و در عین حال مرتبط به هم در نظر گرفت.

اختلالات اضطرابی شامل موارد زیرند:

  1. اختلال وحشت زدگی (پانیک)
  2. گذر هراسی
  3. هراس (فوبیای) اختصاصی
  4. اختلال اضطراب اجتماعی
  5. اختلال اضطراب فراگیر.

یکی دیگر از جنبه های بسیار جالب اختلالات اضطرابی، تعامل ظریفی است که میان عوامل وراثتی و محیطی مولد این اختلال وجود دارد. تقریباَ به طور قطع می توان گفت که برخی از ژنهای غیرطبیعی زمینه سازحالت های اضطرابی بیمارگون هستند، و از سوی دیگر شواهد به روشنی حاکی از آنند که رویدادهای آسیب زای زندگی و فشارهای روانی نیز در سبب شناسی اختلالات اضطرابی اهمیت دارند. بنابراین مطالعه اختلالات اضطرابی موقعیت منحصر به فردی را برای درک رابطه میان سرشت ذاتی و تربیت محیطی انسان فراهم می آورد.

اضطراب طبیعی

هر کسی دچار اضطراب می شود و آن، تشویشی فراگیر، ناخوشایند، و مبهم است که اغلب، علایم دستگاه خودکار(اتونوم) نظیر سردرد، تعریق، تپش قلب، احساس تنگی در قفسه سینه، و ناراحتی مختصر معده نیز با آن همراه است. فرد مضظرب ممکن است احساس بی قراری هم بکند که نشانه اش این است که نمی تواند به مدت طولانی یک جا بنشیند یا بایستد. مجموعه علایمی که که در حین اضطراب وجود دارد، اغلب در هر فرد به گونه ای متفاوت از دیگران است.

ترس و اضطراب

اضطراب، هشداری است که فرد را گوش به زنگ می کند. یعنی به فرد هشدار می دهد که خطری در راه است و باعث می شود که فرد بتواند برای مقابله با خطر، اقداماتی به عمل آورد. ترس هم هشداری است که فرد راگوش به زنگ می کند، ولی باید آنرا از اضطراب افتراق داد.

ترس در پاسخ به خطری معلوم، بیرونی، معین، یا با منشأ غیر تعارضی ایجاد می شود که نامعلوم، درونی و مبهم است، یا از تعارض منشأ گرفته است.این تفاوت میان ترس و اضطراب تصادفاَ پیدا شد.

اختلال اضطراب

مترجم اولیه کارهای فروید را که واژه ای آلمانی به معنای ترس است، به غلط به اضطراب ترجمه کرده بود. خود فروید اساساَ از این تفاوت میان اضطراب و ترس – که اولی نسبت به ابژه ای ناخودآگاه و واپس زده پیدا می شود، ولی دومی در برابر ابژه ای مشخص و بیرونی روی می دهد – غافل بود. چنین افتراقی شاید مشکل هم باشد، چون ترس هم ممکن است از ابژه ای ناخودآگاه، واپس زده و درونی ناشی شود که جایش را به ابژه دیگری در جهان بیرون داده است. مثلاَ پسربچه ای ممکن است از سگی که دارد پارس می کند، بترسد و علتش آن باشد که در واقع از پدرش می ترسیده و پارس کردن سگ، ناخودآگاهانه پدرش را برایش تداعی کرده است.

در هر حال طبق جمع بندی های روانکاوانۀ پسافرویدی تفکیک ترس و اضطراب از نظر روان شناختی موجه است. اگر فردی در حال عبور از عرض خیابان با ماشینی روبه رو شود که دارد به سرعت به او نزدیک می شود، احساسی پیدا می کند که با ناراحتی مبهمی که به هنگام ملاقات با افراد ناآشنا در محیطی غریب به آدم دست می دهد، فرق می کند.

تفاوت روان شناختی عمدۀ این دو واکنش هیجانی در ناگهانی بودن ترس و مزمن بودن اضطراب است. چارلز داروین در 1896 توصیف فیریولوژی روانی زیر دربارۀ ترس حاد منجر به وحشت ارایه داد:

آیا اضراب جنبه های انطباقی دارد؟

اضطراب و ترس علایم هشداردهنده ای هستند که خطری بیرونی و درونی را اعلام می کنند. اضطراب را می توان پاسخی بهنجار و انطباقی تلقی کرد که موجب حفظ حیات و می شود و خطر وقوع صدمه جسمی، درد، بی پناه، احتمال مجازات، یا برآورده نشدن نیازهای اجتماعی یا جسمانی، خطرجدایی ازمحبوب، خطر بروز مانعی در برابر ارتقای موقعیت یا منزلت فرد، و سرانجام خطراتی را اعلام می کند که در برابر کلیت و یکپارچگی فرد وجود دارد.

اضطراب باعث می شود فرد برای پیشگیری از آن خطرات و تهدیدها یا برای تخفیف عواقب آنها کاری بکند. این آماده سازی با افزایش فعالیت دستگاه اتونوم و پیکری همراه است که تحت کنترل تعامل دستگاه عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک قرار دارد.

سختکوشی با هدف کسب آمادگی برای امتحان، جاخالی دادن وقتی که توپی را به طرف شما پرتاب کرده اند، خزیدن در رختخواب پس از اعلام خاموشی در خوابگاه برای پیشگیری از مجازات، و دویدن برای رسیدن به آخرین قطاری که شما را به مقصد می رساند، همه نمونه هایی از محدود ساختن خطر و تهدید در زندگی روزمره است. یعنی اضطراب فرد را گوش به زنگ می کند تا اقداماتی انجام دهد که از خطر جلوگیری شود. بنابراین اضطراب از وارد شدن صدمات پیشگیری می کند.

فشار روانی (استرس) و اضطراب

این که واقعه ای را عامل فشار تلقی کنیم یا نه، به ماهیت آن واقعه و نیز به امکانات فرد، دفاعهای روانیش، و مکانیسم های مدارایش بستگی دارد که همه با مشارکت ایگو انجام می شود؛ ایگو مفهوم انتزاعی و مشترکی است برای روند ادراک، تفکر، و عمل فرد بر وقایع بیرونی یا سایقهای درونی خودش. کسی که ایگواش درست کار می کند، با جهان بیرون و نیز درون خود در انطباق و تعادل به سر می برد؛ اما اگر ایگو خوب کار نکند و اختلالی که در تعادل فرد حاصل می شود، به قدر کافی ادامه یابد، فرد دچار اضطراب مزمن می شود.

استرس و فشار روانی

عدم تعادل مذکور چه بیرونی باشد-یعنی فشارهای جهان خارج و ایگوی فرد باشد-چه درونی-یعنی میان تکانه های بیمار (مثلاَ تکانه های پرخاشگرانه، جنسی، و وابستگی) و وجدانش-تولید تعارض می کند. تعارضهای ناشی از وقایع بیرونی معمولاَ بین فردی است، حال آنکه تعارضهای ناشی از وقایع درونی، درون روانی یا درون فردی است. ترکیب این دو هم امکانپذیر است که یک نمونه اش کارمندی است که رییسی فوق العاده متوقع یا خرده گیر دارد و باید تکانه کتک زدن رییس خود را مهار کند تا مبادا شغلش را از دست بدهد. در واقع تعارضهای بین فردی و درون روانی معمولاَ به صورت ترکیبی وجود دارد، چون انسان موجودی اجتماعی است و تعارضهای عمده اش معمولاَ با سایر انسانهاست.

علایم اضطراب

احساس اضطراب دو مؤلفه دارد: باخبر شدن فرد از تغییرات جسمی خود (مثل تپش قلب و تعریق) و باخبر شدن از اینکه عصبی شده است یا ترسیده است. احساس شرم نیز ممکن است به اضطراب دامن بزند: «دیگران می فهمند که من ترسیده ام.» خیلیها وقتی می فهمند که دیگران پی به اضطراب آنها نبرده اند یا شدت آن را درنیافته اند، تعجب می کنند.

اضطراب، گذشته از اثرات حرکتی (موتور) و احشایی، بر تفکر، ادراک، و یادگیری فرد هم اثر می گذارد. اضطراب اغلب سردرگمی (کونفوزیون) و تحریف هایی در ادراک ایجاد می کند؛ تحریف هایی نه فقط در درک زمان و مکان، که حتی در درک افراد و معنا و اهمیت وقایع. این تحریفها با کاستن از تمرکز، کم کردن قدرت یادآوری، و مختل ساختن قدرت ربط دادن امور به هم-یعنی تداعی کردن- می توانند در یادگیری اختلال ایجاد کنند.

یکی از جنبه های مهم هیجان انرژی است که بر انتخابی بودن توجه می گذارد. افراد مضطرب مستعد آن اند که به برخی چیزها در دورو بر خود به طور انتخابی توجه کنند و از بقیه آنها صرف نظر کنند. آنها با این کار می کوشند اثبات کنند که اگر دارند موقعیت خود را ترس آور تلقی می کنند، محق اند و لذا دارند واکنش درستی نشان می دهند.

اگر آنها ترس خود را به غلط موجه جلوه دهند، اضطرابشان با این واکنش انتخابی تقویت می شود و به این ترتیب دور باطلی از اضطراب به وجود می آید که یک سر آن اداراک تحریف شده آنهاست و سر دیگرش تشدید اضطراب. اما اگر برعکس با نوعی تفکر انتخابی به خود اطمینان خاطر ببخشند، اضطراب بجای آنها ممکن است تخفیف یابد و دیگر نتوانند احتیاطهای لازم را در پیش بگیرند.